حرف زدن چقدر خوبه. آدم راحت میشه.
طبق پیشبینیم همسر پشیمون شده از نگفتن خانوادهش و میخواد دعوتشون کنه. البته فقط مادر و خواهرش رو. چون با داداشش اینا خیلی دعواشون شده. گفت آخه کسی رو ندارن. امیدشون به ماست. بعد باخبر میشن و ناراحتی زیادتر میشه. پرسید مشکلی نداری؟ گفتم نه فقط باز ناراحتی زیاد نشه. ولی حرفم تو دلم مونده بود.
شب که زودتر رفت خوابید دیدم نگم باز خودخوری میکنم، رفتم پیشش و گفتم اینکه پرسیدی میخوام بگم: من واقعا سختمه. شما خیلی مسئله دارید. خیلی درگیرید. خسته شدم. اینقدرم رفتارای بد دارن که آدم اذیت میشه ولی چون خودتون درگیری دارید اونا دیده نشده. من همش معذبم که یا خودتون بحثتون نشه یا من حرفی نزنم که بعدا داستان نشه.
گفت می دونم. مشکل داریم.
میدونم خانوادهش میان. خیلی بعیده مثلا مادرش همچنان قهر باشه و نیاد. ولی همینکه گفتم و میتونم بگم سبکترم.
درباره این سایت