محل تبلیغات شما

کاش زودتر حرف میزدم. چقدر راحت ترم.

خانواده همسر امشب باهاش اومدن. خودش گفت با اصرار من اومدن. هرچند نمیدونم چرا با اصرار اومدن وقتی همیشه دوست دارن بیان.


همسر دیشب گفته بود بعد فوتبال میریم بیرون. چون من دو روز خونه بودم. ولی خب باختیم.بااینحال رفتیم. چون شام نداشتیم. 


امروز مادرش رفته بود دکتر سنتی. حجامت نکرده بود و جاش کلی داروی گیاهی دادا گفته ۲۰ روز دیگه بیا برای حجامت. برای خواهرشم چیزایی نوشته. رفتیم اونارو از عطاری گرفتن. بماند که خواهرش گفت من با شوهرم همینجا رفته بودم. میخواستم بگم پس دردت چی بود زنگ زدی به همسر؟ 


مطب حجامت هم که بلد بودی. آژانس گرفتنم که بلدی.


ولی همینکه شب نمی مونن خیلی خوبه. واقعا خوبه. اینجوری حتی هفته ای دو شب میشه تحمل کرد. ولی اون مدل شب موندن و تنها بودن باهاشون خیلی سخته. 


امشب خواهرش گوشیش رو نشون داد که خراب شده. گفت میگم برم سخت افزار یاد بگیرم. من که نرم افزار رو فوت آبم! میخواستم بگم آره برای همین پارسال میخواستی برای سر کار گفتی آفیس بلد نیستم! 


خودش این خالی بندیاش باورش میشه!


یا مامانش می پرسید من ِلهجه دارم؟ میخواستم بگم نه اصلا!




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها