محل تبلیغات شما

روز عروسی داداشم همون اول تو سالن پام لیز خورد. شانس آوردم دخترم بغلم نبود. همون لحظه پشتم، بین دو کتف گرفت و هنوز درگیرشم. یکم خوب میشه ولی وقتی میشینم مثلا شیر بدم یا تو بغلم خوابیده یا گوشی دستمه دوباره درد میگیره. یا امشب که یه سری خرید کردیم و داشتم جابجا می کردم باز درد گرفت. 


نمی دونم چطور خوب میشه. 


امشب با تاخیر مثلا جشن سالگرد گرفتیم! چهارشنبه که خونه نبودیم، پنجشنبه حالم خوب نبود. دیروز همسر میخواست بره حموم و دیر رفت و دخترم خوابید. دیگه امشبم نمیشد باید بیخیال میشدم. کیکم تو یخچال مونده بود و شده بود آینه دق! 


هرسال، جز پارسال که باردار بودم لباس عروسمو می پوشیدم. امسالم میخواستم اینکارو کنم اما نکردم. بیشتر برای اینکه رسم هرسال برگزار بشه و همسر نگه چرا هیچ کار نکردی و با دخترم عکس داشته باشیم انجام دادم. حس و حال قبلا رو نداشتم.


کادو هم ندادم. بخاطر وضع مالی البته. اوضاعمون خیلی حساسه. هنوز پروژه آخر همسر هزینه هایی داره. موضوع خونه مادرش هم هست که ممکنه لازم بشه ماشینی بفروشیم. 


دوست داشتم دخترمو ببرم آتلیه. عکس خوب نداره. به همسر گفتم. گفت یه جا با قیمت مناسب پیدا کن ببریمش. بعدا ناراحت میشیم چرا عکس نداره. 


نمی دونم گفتم یا نه، این هفته شمال عروسی دعوتیم. برادرزاده شوهرخواهرم. خیلی دوست دارم برم. بهانه ایه برای سفری که مدتهاست نرفتیم و بعیده حالاحالاها هم جور بشه با این وضع مالی. همسر ولی طبق معمول درگیره و میگه معلوم نیست بتونم بیام. اول گفت شاید بخوایم اسباب مادرمو بیاریم. گفتم کارمند که نیستی، وسط هفته هم میتونی. امروز گفت اگر چک خریدار خونه مامان پاس نشه باید بمونم و یه فکری کنم. مثلا ماشین بفروشم. 


ولی اعتراف کرده دوست داره بیاد و دلش سفر میخواد. امیدوارم جور بشه بیاد والا من تنها میرم. گفت تنها میری؟ گفتم اگه نتونی بیای یعنی تهرانم نیستی. من نمی تونم تنها بمونم. 


همیشه هر جشن و دعوت و مهمونی‌ای هست ما از این درگیری‌ها و دوندگی‌ها داریم! نمی دونم چرا. خود همسر هم شاکیه از این وضع. 


فروش ماشین گزینه نهایی ماست. ولی خودم چندبار گفتم. گفتم کار آخر و دقیقه نود رو زودتر بکن که فکرت راحت‌تر بشه. فکر و نگرانی جابجایی خونه مادرش داره بیچاره ش میکنه. از بس همه چی بهم گره خورده و حساس شده. 


قرض گرفتن از دوستشم براش سخت بود. ولی گفتم زودتر بهش بگو. بزار تکلیفت معلوم شه. اگر یک درصد نداشت و نداد لااقل وقت بیشتری داشته باشی برای راه حل دیگه. اونم گفت و دوستش خیلی سریع براش واریز کرد. 


دعا میکنم این چند روز بگذره و این ماجرا تموم شه و خیالش راحت شه و اعصابش آروم بشه. الان مثل بشکه باروته! 




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها