محل تبلیغات شما

بالاخره رفتنی شدیم! تازه الان همسر گفت قطعا میاد. چون یه چک خریدار خونه مادرش برای امروز بود و صبح رفت ببینه پاس میشه یا نه. اگر نمیشد ماجرا داشتیم. 


یعنی برای یه سفر دو روزه اینهمه ماجرا و استرس داریم!


قرار بود دیشب چمدون ببندم که رفتیم بیرون و دیر اومدیم و همسر هم هی گفت بزار فردا. منم پا درد داشتم و بیخیالش شدم. الان هنوز هیچ کاری نکردم. 


همسر مدام با خانواده ش در حال صحبته. گاهی کلافه میشم. دیروز بهش گفتم اگر من جای تو بودم اعتراض نمی کردی؟ مسایل شما تموم نمیشه فقط شکلش عوض میشه.


خیلی وقت بود به گوشیش کار نداشتم. امروز یه نگاه کردم. دیدم به خواهرش گفته تو بحث چند روز پیش ش، مادرش پشت سر من کلی دروغ گفته! نگفته چیا گفته. خواهرشم گفته من خبر ندارم که به نظرم الکی میگه. 


اینا اینجوری ان. چند هفته س شب و روز نداریم. آخرش هم فحش می خوریم. خیلی بی منظورن. خونه شون کلی کار بازسازی داره که همه رو همسر پیگیری می کنه. اونا اصلا تهرانم نیستن. فقط بهشون گزارش میده. بازم مادرش از همسر شاکیه که بی عرضه ای و تقصیر توئه و چه و چه. 


واقعا ندیده بودم آدمایی مثل اینا که همیشه از همه طلبکارن و متوقع. همیشه حق به جانبن و کلی هم ادا دارن.


خدا میدونه ده سال تهران بمونن چی میشن!


به همسر گفتم این روزا هروقت بچه شیر میدم دارم دعا میکنم مشکلاتتون حل بشه. همینارو به خواهرش گفته که بدونن من دلسوزم. 

خواهرش الان تو موضع قربون صدقه رفتنه. اونم بره تو خونه جدید و یکم بگذره رفتاراش رو شروع می کنه. فعلا زبونش یکم کوتاهه چون در اصل این ماجراها بخاطر اونه. 





مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها