اثاث کشی افتاد فردا. همسر صبح گفت ماشین نبوده.
گفتم پس فرداشب خونه ای؟ ۶ روزه نیستی. اون حرفای همیشه رو گفت، منم ملایم تر از دیروز حرفامو تکرار کردم و گفتم باید مدیریت کنی و باید خودشون، خودشون رو جمع کنن.
فردا ظهر دخترمو میبرم آتلیه. همسر هی گفت ببر تا دیر نشده. امیدوارم خوب بشه.
قول هم داده چهارشنبه بریم بیرون. هر طور شده میبرمش. مشاوری که رفتیم پیشش میگفت زن و مرد نباید زیاد از هم دور باشن. بیشتر از سه روز نشه چون به نبودن هم عادت میکنن.
امروز رفتم سر کار. یکی از همکارای قدیمی گفت استعفا داده. خیلی ناراحت شدم. حس بدی بود. آدم خیلی خوب و بیادعایی بود. ولی ت و زرنگی نداشت و اونقدری که باید قدر ندید. از رئیسمون این بیتوجهی خیلی عجیبه. این مدت که نبودم خیلی اتفاقا افتاده و جو خراب شده و البته بعضی همکارا هم موثر بودن.
امیدوارم اتفاقای بهتری تو راه باشه.
درباره این سایت