محل تبلیغات شما

تالار عروسی رو خود عروس و داماد انتخاب کردن. خواهرمم بردن چند جا رو دید و از بین اونها گفت اینجا خوبه.


ما هم برای جشنمون اینجا رفته بودیم چون دوست همسر مدتی مدیر همونجا بود. همون موقع دوستش گفته بود اونجا خوب نیست. ولی من از این حرفش خبر نداشتم. دوره ای هم که دنبال سالن بودن اوضاع ما خوب نبود. خلاصه همونجا رو گرفتن و کلا مایه آبروریزی شد!


همه موندیم که رو چه حسابی اونجا رو پسندیدن. هم برادرم که صدتا عروسی رفته هم خانمش که خیلی دنبال خاص بودن بود و لباسای معمولیشم از جاهای خاص می گیره. 


روز مراسم ساعت ۴ که خانواده ها رفتن دیدن سالن ها آماده نیست! تازه تی می کشیدن، میز می بردن! بعدم گفتن چرا زود اومدین؟! اتاق پرو خانم ها پر وسیله بود و گفتن اتاق نداریم. بیرونش، یه رگال برای لباس می زاریم! بعد کلی دعوا اتاق رو خالی کردن! 


اتاق عقد صندلی نداشت. بعد یه ساعت تازه اومدن صندلی بزارن.‌ چندتا گذاشتن گفتیم بسه بقیه سرپا وامیستیم! اتاقشم کوچیک بود. چطور پسندیدن باز نمی دونم!


رفتم تو سالن ظرف میوه و شیرینی رو که دیدم جا خوردم، تو بشقاب و پیشدستی چیده بودن! بعد مامانم از عروس پرسیده ظرفاشونو دیده بودین گفته آره! چطور فکر کردن اینا خوبه نمی دونم!


برای من ظرفای کریستال دو طبقه بود. باز نگفتن قشنگه! 


گفته بودن میوه ها رو میشوریم و نشسته بودن و همونجوری آوردن! میوه هاشم ریز بود. برادرم با اونی که بهش سفارش داده بود دعوا کرد بعد معلوم شد گفته خیلی درشت نباشه، اونم قاعدتا ریز فرستاده دیگه! یعنی از اول همش از خرج کردن و تموم شدن پولش می ترسید! 


میزها دو مدل بود، گرد و مستطیلی بزرگ. مامانم چندبار گفت بگید همه میزها گرد باشه ولی باز نشد. میزها یکی پنج نفره یکی دوازده نفره! 


دوتا میز ته سالن ظرف و ظروف بود. هرچی مامانم گفت اینا چرا اینجاست؟ جمعش کنید، انگار نه انگار.


بعد موقع شام شد! شیشه نوشابه آوردن بجای قوطی، بعد دربازکن نداشتن. همونجوری میدادن می گفتن با قاشق باز کنید! 


دسر ژله و کرم کارامل بود، تو هر ظرف نصف نصف ریخته بودن! ریخته بودن نه اینکه از اول تو قالب نصف نصف بریزن! مثل ته مونده دسر بعد مهمونی!


غذای مردونه کاملا سرد بود. قرار بود دیس پرس باشه، ولی برنج سفید تو بشقاب، پرسی ریخته بودن و به جای دیس باقالی پلو، یه بشقاب باقالی پلو سر هر میز میذاشتن. چون قیمت ها بالا رفته بود و براشون صرف نمی کرد.


زنداییم میگفت پدر عروس اومد سالن رو دید رنگش پرید و جا خورد. ولی باز هیچی نگفتن. 


مادرم از خجالت آب شد. جلوی همسایه ها، فامیل، دوستا. همش میگه آخه چطور جبران کنیم؟ 


ما یه تالار بهشون معرفی کردیم با قیمت مناسب که عروسی هم رفته بودیم و همه چیزش خوب بود. حتی برای منم اونجا رو پیشنهاد دادین ولی همسر جای خیلی شیکتری گرفت. 


فرداش که مهمونی دوستای داداشم بود و ما هم رفتیم، سالن برای فرهنگیان بود و خیلی آبرومندتر. هم ظرفاش هم غذاش هم میز و صندلیش. مامانم همونجا گفت کاش اینجارو می گرفتین.


بعد کادوها درست برخلاف ما بود. خود مامانم جا خورده بود. همه، از فامیل دور و نزدیک چند برابر کادو دادن که فقط بخاطر اینه که عروسی پسر فامیل بود. 

خیلی بهم فشار اومد. خیلی ناراحت شدم از ایهنمه تبعیض. کادوهای ما حتی به اندازه پول تالار نشد و کادوهای داداشم، پول ها و طلاها، کل هزینه عروسیش رو برگردوند. اگر بیشتر نشده باشه. مثلا دخترداییم به من یه سکه پارسیان ۶۰ تومنی داد، به داداشم ۵۰۰ هزار تومن. داییم سکه پارسیان ۱۰۰-۲۰۰ تومنی، به داداشم یک میلیون! 


تبعیض همه جای زندگی من بوده؛ از بچگی و مدرسه که برادرم بهترین جاها رفت و من معمولی ترین جاها تا الان. 


برادرم همیشه کلی معلم و مشاور کنارش داشته و من هیچکس! حتی یه مشاور خیلی قوی که دوستشم هست، برای ازدواج من بخاطر اینکه درگیر مسایل خانواده ما نشه، خودش رو کنار کشید و خیلی کمک نکرد. روزی که با همسر رفتیم دفترش فقط با من خیلی مختصر حرف زد و حتی همسر رو ندید. همون موقع بهم گفت مادرتون زنگ زده و دو ساعت و نیم حرف زده. 

بعد همسر تو عروسی دیدش و باهاش حرف زد و اینم پرسید که چرا با من اونجوری برخورد کردید؟ اونم گفت نمیخواستم درگیر بشم. اینو الان گفته. من خیلی حالم بد شد. چون دیدم بخاطر رفتار مادرم، بخاطر مسایل دیگه من از یه مشاوره هم محروم شدم که شاید اگر به اندازه برادرم در دسترسم بود خیلی چیزها عوض میشد. 


برای آرایشگاه کلی گشتن و آخرش جایی رو انتخاب کردن با ۲،۵ میلیون هزینه. ولی واقعا هیچ کاری نکرده بود. ساده بودن با هیچ کار نکردن فرق داره. موهاش رو جمع کرده بود و فقط یه دسته  از یه طرف صورتش آویزون بود.


اون شب که چیزی نگفتیم. امروز از خواهرم پرسیدم آرایشش خوب بود؟ گفت نه. گفتم برای من بهتر نبود؟ گفت چرا. خیلی بهتر بود. 


دلم میخواد به مامانم بگم هنوزم نمیشه یه بار بگی عروسی من آبرومند بود؟ درسته با خانواده همسر مشکل داشتیم ولی شکیل بودن همه چی یه چیز جداست. 



خانواده همسر هم دیر اومدن. چون ظهر که با همسر رفتن ختم شوهرخاله شون، همسر دعواش میشه. خونه که اومد کلا قاطی بود. کراواتم نزد گفت اعصاب ندارم. بعد گفت تقصیر من بود، گیر دادم. اونام احتمال زیاد نمیان. منم تو دلم یکم خوشحال شدم هرچند بداخلاقی همسر بد بود. اونم رسیدیم تالار خوب شد کم‌کم.


بعد وسط مراسم پیام داد که میان! دیر اومدن. با تیپ افتضاح! خواهرش که داغون بود. روش نشد بیاد برقصه. از دیدن من جا خوردن. گفت آرایش صورتتم رفتی آرایشگاه؟ گفتم نه. خودم اینجا درست کردم. باورش نمی شد. موهام خیلی خوب شده بود در حدی که مامانم که همیشه از من ایراد می گیره فرداش که عکسارو میدید گفت خیلی خوب شده بودی. 

همسر هم جا خورده بود. گفت تاحالا این مدلی ندیده بودمت. 


با جاری بودن. همونی که چند وقت پیش دعوا داشتن. بعد سر میز بیشتر از من با اون حرف میزدن! 


زنداییم گفت موقع شان برو پیششون. کلی هم تشویق کرد و گفت کار درست همینه. مامانمم همینو گفت. آخرشم برای عروس کشون موندن ولی شکرخدا با ما نبودن. 



خلاصه که فرق نزارید. هیچی بدتر از تبعیض نیست. 




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها