محل تبلیغات شما

فکر کنم سندروم افسردگی عید داریم. لااقل من بهش دچارم. همیشه اولش خوبم ولی بعد، یکی دو روز اول حالم بده. 


امسال هم سال تحویل رفتیم سر خاک پدر همسر. اولش گفتم نه. گفتم من دوست دارم خونه مون باشیم. بعد گفتم باشه. شب عید تا همسر بره حموم و بریم بیرون مثل همیشه شب شد! همیشه همینه. قبل از ازدواج بیشتر میرفتم تجریش. همسر نبود، دوشنبه میخواستم زاده‌م برم که مریض شد. 


تو راه تجریش همسر گفت امشب نمیریم سر خاک. فردا صبح میریم! گفتم فردا بریم تا برگردیم غروبه، بعد شب خونه مادر من بریم یا مادر تو؟ هردو انتظار دارن. زنده‌ها مهمترن. گفت پس دوم بریم. الان درست میگی هوا سرده و دیروقته و بچه اذیت میشه.  توام دوست داری خونه باشی. گفتم نه امشب بریم. اونکه تو ماشین می‌خوابه.


فکر کردم وقت دیگه بریم هم وقتمون بیشتر گرفته میشه هم احتمالا خانواده شم باهامون میان. هرچند دوست داشتم سال تحویل خونه باشم. 


رفتیم و طبق معمول دیر رسیدیم. تحویل سال تو ماشین بودیم. همسر می‌گفت بیا بریم، گفتم ۴ دقیقه مونده، میخوایم تو بدو بدو باشیم، بشینیم بعدش بریم. 


تا برگردیم شد ۴،۵ صبح. وسط جاده کنار زد و یکم خوابید. 


دیروز هم اول رفتیم خونه مادرم. بعد خونه مادرش. همسر حالش خوبه. کار مهمشون انجام شده. تونست قرض دوستشم زود بده. خیلی از رفتاراش بهتر شده. ولی من حال دلم خیلی خوب نیست. از ته دل شاد نیستم. هنوز اندازه اون دوستش ندارم. 


هفت سینم باز دیر چیدم. چندساله اینجوریه چون دیر برای خرید وسایلش میریم و نمیرسیم قبل رفتن سر خاک پدرش بچینیم. 


برای همه آرزو میکنم امسال سال بهتری باشه. شادتر و موفق‌تر. الهی از ته دل شاد باشید کنار عزیزانتون. 




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها